ریخته شدن پر پرندگان کنایه از تو لک رفتن کنایه از عاجز شدن، زبون گشتن، برای مثال آنجا که عقاب پر بریزد / از پشّۀ لاغری چه خیزد؟ (امثال وحکم - ۴۷)، کنایه از مقهور شدن، کنایه از مجرد شدن
ریخته شدن پر پرندگان کنایه از تو لک رفتن کنایه از عاجز شدن، زبون گشتن، برای مِثال آنجا که عقاب پر بریزد / از پشّۀ لاغری چه خیزد؟ (امثال وحکم - ۴۷)، کنایه از مقهور شدن، کنایه از مجرد شدن
پرهختن. فرهیختن. فرهنجیدن. ادب کردن: هست یاقوت بهرمان، پرهیخت ادب آمد که دیو از او بگریخت. (صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری). ، پرهیز کردن. احتراز کردن. دور شدن، رها کردن، خالی کردن
پرهختن. فرهیختن. فرهنجیدن. ادب کردن: هست یاقوت بهرمان، پرهیخت ادب آمد که دیو از او بگریخت. (صاحب فرهنگ منظومه از جهانگیری). ، پرهیز کردن. احتراز کردن. دور شدن، رها کردن، خالی کردن